طاها طاها ، تا این لحظه: 20 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
وبلاگ خاطراتموبلاگ خاطراتم، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
مامان الهاممامان الهام، تا این لحظه: 50 سال و 7 ماه سن داره

خاطرات طاها

عید فطر

94/4/26 پیشاپش عیدتون مبارک ...... فردا من و دایی و دختر دایی و زن دایی و مامانم میریم شمال (دوباره یه بار فایده نداره) امیدوارم بهم خوش بگذره   این عکسیه که قبلا وقتی هوا بارونی بود گرفتیم .....   نظر یادت نره ...
26 تير 1394

شمال

94/4/21 من از شمال برگشتم خیلی خوش گذشت . روز اول : دریا روز دوم : دریا - جنگل - خرید - رستوران روز سوم  برگشت به تهران دیدن پسر دایی که خیلی دلم براشـــــ تنگیده بود دریا و جنگل به ترتـــــــــــیب : دریا آفتابی بود و همچنین عالی برای شنا خوشحالم که برگشتم پیش دوستان خوبم و مامان های نی نی وبــــــلاگی خداحافظ تا پست بعد نظر بدهید ...
19 تير 1394

مادر طاها می نویسه

16/4/94 بسم الله الرحمن الرحیم کیستی تو؟؟؟؟ ای بهترین داشته ام!!! لذت بودنت را قدر دانم....شکر که هستی.... همدلی کردی با دل من... همدلت هستم تا بی نهایت.... پسر عزیزم تنها معجزه خدا بر من در این روزهای تنهایی و شبهای قدر ، قدردان خدا هستم که نعمتی بزرگ به من عطا فرموده . امیدوارم در تمام مراحل زندگی ات موفق و عاقبت به خیر باشی که من بهترین هارا برایت میخواهم . گاهی وقت ها که بی توجه به قلب پاکت سرت داد میزنم بدون از ته دل نیست من خیرخواهت هستم   فردا ، با دایی امیر و دختردایی نیکتا میرید شمال  ، دلم برات تنگ میشه پسر قشنگم امیدوارم به سلامت برید و برگردی. حیف که من در...
17 تير 1394

شب های قدر

94/4/15 سلام مامانها در این شب های قدر , امیدوارم دعاهاتون قبول بشه ... برای مامانم هم دعا کنید تا همیشه پیشم باشه ممنون ...
17 تير 1394

شب افطاری

94/4/10 سلام دیشب من به همراه خانوادم به افطاری دایی مامانم رفتیم . خیلی خوش گذشت  با بچه های فامیل رفتیم بازی کردیم . دختر دایی ام هم اونجا بود . خلاصه شام جوجه بود و کباب من کباب دوست دارم اصلا جوجه نمی خورم . بعدش هم هر جوری که شده مامانم از بابای نیکتا اجازه گرفت تا بریم  پارک قیطریه . ساعت 11.03 اونجا بودیم  رفتیم فوتبال بازی کنیم خیلی خوب بود . 3 تا از دوستای صمیمی من ، شایان که 16 سالشه و عارف که 15 سالشه و مهدی هم 14 سالشه هم بودند شب خیلی خوبی بود امیدوارم در ماه رمضان به همه خوش بگذره           بدون نظر نرید...
12 تير 1394

وب پارسا و پرهام

سلام این عکس پسردایی من هستند روی عکس کلیک کنید تا وارد وبش بشید. مدیریت با نیکتا دختر دایی ام است پارسا جون :     ...
10 تير 1394

خاطره ی پارک داراباد

خاطره ای در روز : 15/3/85 سلام . این خاطره مصادف با 9 سال پیش هست که با نیکتا رفتیم پارک دارآباد و خیلی خوش گذشت . آنجا به باغ وحش رفتیم و یک میمون نزدیک بود منو چنگ بزنه . در آنجا شیر و پلنگ هم بود ولی به دلیل مسائلی یا شاید هم بیماری شیر ها را کشتند .  انجا نهار خوردیم و برگشتیم . عکس من و نیکتا در آنجا که بچه بودیم . راستی به موزه پروانه های خشک شده هم رفتیم خیلی باحال بود خخخخخخ .....      ...
10 تير 1394

خاطره ای در خانه مادربزرگم

94/4/10 سلام من 2 پسردایی به نام پارسا و پرهام دارم . خیلی دوسشون دارم . من یک دختر دایی هم به نام نیکتا دارم که اون این وب را برای من ساخت . دیروز خونه مادربزرگم افطاری بودم که فرهام اومد ولی پارسا نبود . خیلی خوش گذشت جای همتون خالی بود . بعدش هم رفتیم با نیکتا رفتیم پارک قیطریه . خیلی خوش گذشت  فرهام 5 ماهشه و پارسا هم 3 سالشه . بعدا عکسهاشو میذارم الان ندارم . امیدوارم روزه هاتون قبول باشه من هر روز روزهامو گرفتم . در پارک قیطریه 2 تا دوست صمیمی به نام عارف و شایان دارم که دوستان خیلی خوبی برای من هستند .   ...
10 تير 1394
1